سجده گاه نیزه ها

سجده گاه نیزه ها

باز می‌سوزد دلم، در التهابِ کربلا
می‌نویسد این قلم، خطِّ کتابِ کربلا

خاک را گِل می‌کند اشکِ فراتِ عاشقان
نقش می‌بندد غم ما، در رکابِ کربلا

خنجر آیینه شد و خون، سرودِ آفتاب
هر که بیدار است، خیزد در شتابِ کربلا

نیزه می‌رقصید با نورِ یقینِ سرخ‌رنگ
در هجومِ نیزه‌ها، جان داد شبابِ کربلا

طفلی با تیر در گلو، می‌خندید بی‌صدا
خواب می‌دید از عطش، موجِ سرابِ کربلا

زخم‌ها آیینه شد، لب‌خند، شرحِ عاشقی‌ست
لاله می‌روید هنوز، از خونِ نابِ کربلا

هر که جامِ اَلَست از دستِ ثارالله خورد
باده نوشد تا ابد، از این شراب کربلا

در حریم نیزه‌ها، بارانِ خون شد سجده‌گاه
شد نمازِ عشق برپا، در محراب کربلا

نیست تسلیم و سکوت، آیین مردان خدا
سر نهادن شرط اول، در رکاب کربلا

بر سرِ نی نغمه آمد: گر ز دین برگشته‌اید
باش آزاده، که این است انقلاب کربلا