جرعه ی عشق
جرعهای تا عدم
لبهام را چشید
زندگی نام گرفت
نه تلخ
نه شیرین
فقط بوسهای در عبور بود...
در سکوتی که
نه آغاز دارد
نه پایان...
در نگاه تو
چون قطرهای
در دریای پر نلاطم
حل می شوم
نه امیدی
نه حسرتی
تنها
لمس آرامِ بیزمانی
که نامش
نبودن نبود
بودنی دیگر بود
آنجا که خداوند عشق را آفرید