قدم های خیس و سنگین

قدم های خیس و سنگین

چه شب‌هایی بی‌تو،
چشم‌هایم از انتظار خسته‌اند.


جاده‌ها بی‌صداست
کفش‌هایم پاره
اما پاهایم هنوز می‌روند.

باران که می‌بارد
هر قطره‌اش قصه‌ای از توست
و من
در دل باران
تنها قدم می‌زنم.

نسیمی نمی‌آید
جز هوای سرد خاطره‌ها
و صدای خیس پایم روی سنگ‌ فرش ها.

دلم هزار بار شکسته
هزار بار در راه
پیش رفته و پس کشیده.

کوچه‌ها
شاهد رد پای خسته‌ام‌اند
و هر برگ که می‌ریزد
نامه‌ای است از دلتنگی.

شاید روزی برسد
که دیگر نبارد باران
و من بی‌پا، بی‌کفش
اما با دل خسته اما امیدوار
کنار تو بایستم.

* این شعر بر مبنا و اساس تکنیک و روش تاب آوری (Resilience ) نوشته شده و در پستهای بعدی مطالب بیشتری می نویسم