رقص زلف در باد
رقص زلفم در باد چون رُود در ایوان افلاک
گویا با ابرها میرقصد دراین کارزار، بی باک
تیر نگاهت افتد به موج گیسوان رقصان
به آسمان دل من، الوان چون رنگین کمان
بتاب بر این دلشکسته مثل نور مهتاب
تا که باز کنم سفره دل چون نور آفتاب
در خیال مهتاب مینوردد ره به هر جا
پیک عشق این شبها در راههای بیانتها
نغمههای دل من درشب خودجوش است
در راه عشق و مستی عقل مدهوش است
گلبانگ چشم تو، نور دل تاریک من است
شبهای تار، چون نوری در نزدیک من است
زخم دوری از تو، می زند مثل تیغ آتشین
هر نیمه شب دل من بی تو هست خونین
از لعل چشم، هر قطره خون سازد جواهر
غم نمانده هرگز، با عشق در دلهای طاهر
در دل این ظلمت، نور عشق پیدا می شود
می میخانه دل، راه شفا به سودا می شود
در شبهای بیپایان، رویای دیدار تو دارد
عاشقی که چشم انتظاری از دیار تو دارد