رویای بارانی

رویای بارانی

شب زمستانی سرد
دل در سکوت پر درد
چشمانم در انتظار خواب
کابوسهای شوم یا
رویای خوشی‌ها
گل‌های سرخ رز
در هوای بی‌قرار دل
به عشق مجنون
پژمرده و خشکند

در میان این سرما
غم عشق و دردها
حرف‌های ناگفته
میان من و دل تنها
دست‌هایم سرد و خاموش
قلبم پر از شکایت
خیس در شب‌باران
از دل دوری ز افسانه‌ها

خاطراتمان گذشته
در آتش و سرما
با خیالت زنده‌ام
هر شب به امید رویا
چشم‌های چو دریا
عشق بی‌پایان
میان لبخندها
اشک‌های پنهان

سکوت این شب‌ها
قصه‌های تلخ
میان ناگفته‌ها
قلب‌هایمان بی‌رحم
آرزوهای محال
زندگی بی‌رمق
بارانی بدون تو
شب‌های دل من

اما باز هم در دلم
عشق تو خانه دارد
هر شب در خواب‌هایم
رویای تو بیدار
گرچه دوری ز من
خورشید عالم‌تاب
بارانی سرد شب‌ها
گرمای عشق توست.